رفتم بالکن یه نخ سیگار بکشم...
دیدم تمام ساختمونای بغل پر از آدمایی هست که اومدن یه نخ سیگار بکشن!
نشستم روبروش
پرسید چیا بلدی؟
گفتم :python , perl , php , javascript , ajax , html , css , linux server , windows server , .....
در حال حاضر هم فقط با لینوکس کار می کنم
گفت: ببخشید ما به یه ویندوز کار احتیاج داریم!!!!!
عنوانش آذریه
یعنی برای شیشلیک
به هر حال وبلاگ نباید خالی باشد و بی محتوا
بهتر است پر باشد و بی محتوا
یکی نیست بگه غذای چرب نخور
سیکار نکش
آخه آدم باش و یه بیت شعر بگو بذار مردم بفهمن اینقدرا هم بیشعور نیستی!!
چشم
در نگاهت آتشی بی انتهاست
یک نظر ما را بسوزان فاعلن...
خانومم دکترا میخونه
آدم خیلی خفنیه
بنده خدا کلی سمینار داره
الان مقاله شو فرستاد بخونم
واسش توضیح بدم که بره سمینار بده
خداییش عشق چیکار میکنه
خودم پایان نامه رو ول کردم ولی واسه اون نشستم مقاله میخونم
خیلی دوستت دارم
کلا دارم دیوونه میشم
اما کسی که نمیاد اینجا اینا رو بخونه
فقط خودمم و خودم
شاید بعد ها برم کامنت رد کنم واسه بقیه بیان ببینن شاید پسندیدن
یه لحظه صبر کنین من الان میرم چندتا وبلاگ کامنت بذارم شاید اومدن دیدن
شاید
نگاه کن مرا که ببینی که چگونه زیر بار زندگی ریده ام
نگاه کن مرا که چگونه ناله می کنم و داخل پارانتز گه خوریه اضافی
یه لحظه صبر کن: خیلی بد دهنم؟!!
باید دهن خود را عوض کنم!
دارم رفرش می کنم ببینم کسی اومده وبلاگ یا نه؟!!
دارم از خنده کشته میشم.
ما آدما نیاز داریم دیده بشیم... اونم بدون فیلتر
(وبلاگ سیاسی نیست سرشم شوخی ندارم)
الان یکی میگه خب دیوونه این وبلاگه توییتر نیست که داری تر میزنی توش.
عزیزم اینجا وبلاگ شخصی و تنهایی های منه. حیاط خلوته دلم هستش. درشم بازه هم واسه اومدن هم واسه رفتن
بن بست نیست....
(البته بنده خدا تقصیر نداره توو اینجا انتخابا خیلی سخته چون اکثرا مسیرا یه طرفه به سمت بن بسته!)
یه مدت واسه رادیو می نوشتم ولی نوشته هام خیلی ممیزی داشت. خودم اومدم بیرون از این کار.
شعر میگفتم. اما دریغ که هیچ دختری رو تور نکردم (خداییش قصدمم این نبود)
شعرم دیگه نمیگم
اصلا یه آدم مزخرفی شدم که بیا و ببین
بیچاره نامزدم ... واقعا خانوم با شخصیت و با محبتیه
واسه اونه که الان خیلی تلاش می کنم
بیایین واسه عشقمون تلاش کنیم
نمی دونم نامزدم ناراحت میشه که شوهر آینده ش داره ترک تحصیل میکنه؟!!
امیدوارم نشه!
شاید برم یه زمین کشاورزی بخرم (الان توو ذهنت میگی: پدر سگ تو اگه اینهمه پول داری چرا چس ناله میکنی؟!!)
پستای قبلی رو بخونی میفهمی که اینجا مکانه.... میفهمی مکان ریختن بدبختیا (ذهن خراب)
....
دقت کردین میریم وبلاگ بقیه سریع میریم ته صفحه نظر بدیم.
آره...
شما اینطوری نیستید.
درباره ی منی که توو گوشه ی راست وبلاگ زده مال n سال پیشه!
جالبه رفتم ویرایشش کنم دیدم واقعا بهترین گزاره ای هست که هنوزم صادقه!
ولی من ارشد میخونم
پایان نامم خفنه توو یه دانشگاه خفن
اما خودم گوز بارم نیست (ببخشید با توجه با واژه هایی که امروزه توی شبکات اجتماعی استفاده میشه گوز چسی بیش نیست در مقابل اونا!)
دارم ترک تحصیل می کنم و ترک دوران مجردی
راستش اصلا حس خوبی نیست واسه همین اومدم شما رو سهیم کنم
بله ما وبلاگ نویسا می دونیم که همه بد بختیاشونو با بقیه سهیم میشن. خوشیا رو باید توو جیب قایم کرد برد توو دست شویی مدرسه تنها خورد!
تا حالا دقت کردین ته عنوان هی علامت تعجب میذارم
اصلا خودم امشب توو کف اینم که چه میکنم با اینترنت!
دونبال وبلاگ گردی بودم مشتری جذب کنم
رفتم وبلاگ یه نفری که خیلی فعال بود. با خودم گفتم ملت بیان وبلاگ من به چه کارشون میاد. احتمالا اونا هم دونبال معاشرت وبلاگی هستن.
تصمیم گرفتم بنویسم. مهم نیست که آمار وبلاگم رو با رفرش کردن بالا ببرم. حداقل یه جایی از دنیا هست که هم خودم خلق می کنم هم خودم میبینم!
تنهایی یعنی همین وبلاگ
نزدیک به ۱۰ سال میشه که این اکانت رو دارم.
خیلی وقت پیش وبلاگ نویسی رو کنار گذاشتم ولی امشب دلم خواست شروع کنم. راستش از فیسبوکو تلگرامو .... خسته شدم. و واقعا یه جایی رو میخواستم تا فارغ از آدمای اطراف بنویسم.
من توحیدم و کار زیادی از دستم بر نمیاد. فقط دلم میخواد بنویسم همین
یا حق