محمود خان
این روز ها هم میگذره
داشتم کامنتات رو نیگا می کردم
دیدم از من داغونتر بودی اون موقع
ولی الان فک کنم ازت سبقت گرفتم :))))))))))
سه نیم میلیون حقوقم رو ریختن امروز البته دو ماهی بود که حقوق نگرفته بودم
اولین کاری که کردم
بردمش آبمیوه و بستنی خوردیم
رفتیم تجریش شام خوردیم
ترشی، عاشقه ترشیههههههههههه! ترشی خرید
فلفل شیرین خرید
ول خرجی کردیم(اندازه جیبمون البته)
خوشحالم
داروهام رو باید ۱۰ شب میل کنم
وگرنه
ب گ ا میرم، بله همونجایی که همگی داریم آروم آروم بهش مهاجرت می کنیم
رفته بودیم تجریش
فلوت شام خوردیم
و من حالم بد بووووووود
توی ماشین مقاومت کردم و یهو از بمباران اضطراب رها شدم
انگار جت های بمب افکن رفته بودن، بدون خوردن داروهای آرام بخشم
خوششششحالم
از شدت فشار عصبی، دندونام رو بهم فشار می دم
از شدت فشار عصبی، ضربان قلبم بالاست
تب می کنم
دهنم خشک می شه
چشمام تار می شه
البته بگم با مصرف لورازپام، دپاکین، تریفلوئوپرازین، پاکسیل، این شکلی هستم
بدون اینها کارم هر شب به اورژانس و آرام بخش ختم می شد.
الان زنده م، شرکتم رو از دست دادم و برنامه نویسی نمی کنم( چون تمرکز ندارم)، پاره وقت پروژه سبک بخوره میزنم
وضعیت مالی جوریه که باید تا وقت دکتر بعدیم برنامه ریزی کنم تا ۲۰۰ تومن اضافه بر سازمان داشته باشم واسه ویزیت و دارو
دانشگاه رو نتونستم ادامه بدم و تموم کنم
هر چی پس ازانداز کرده بودم خرج بیماری خودم و همسرم شد
الان زیر صفرم
و جالبه بدونی که همه این ها در طول ۱ سال، دقت کن: ۱ فاکینگ سال اتفاق افتاد
ولی من و خانومم محکم تر از این حرفاییم
سرطان همسرم خوب شد. الان آزمایش سومش رو داد و کاملا پاک بود.
خدا رو شکر
اما خودم دوچار بیماری عصبی شدم( حملات عصبی)
۹ ماه شده که دارم داروی اعصاب مصرف می کنم و تقریبا هیچ روزی خودم نبودم
الانم از شدت فشار عصبی(قرصای اعصاب) شبا بی قرارم.
نمی نوشتم چون حالم خوب نبود و نیست.
امروز خسته از هر چیز
من، تو، زندگی چیست؟
یاد دارم که خودم را کشتم!
اما،
اگر نمردم پس این چیست؟!
توحید- پای etcm58
حالش بهتره داریم آماده میشیم بعد از چند دوره درمان، بریم شیمی درمانی. امیدوارم اینم خوب پیش بره.
یه مقدار احساس می کنیم سلول های سرطانی زیادن توی بدنش امیدوارم درخت کریسمس نشه!
یه روز خوب میاد.
جدیدا افکارم اذیتم می کنم. دلم میخواد یه جا رو دیفیس کنم. البته سه سال شده که ترک کردم. ترک عادت هم موجب مرضه!
دلم میخواد. دلم میخواد اما...
خیلی ناراحته
تازه خونه گرفتیم
میخواستیم وسیله بخریم براش
ولی خب این اتفاقات افتاد
اما ما همچنان به حرکتمون ادامه می دیم. الان داره واسم فرش قرمزای گل گلی که دوس داره رو نشون میده.
ما می تونیم :)
امروز رفتم واسه بیمه سلامت و بیماران خاص اقدام کردم.
شرایط خوب نیست.
دوباره سیگار می کشم.
ولی
آره ولی
یه روز خوب میاد :)
اینجا جایی هستش که می نویسم برای خودم
میخواستم بگم خیلی دوستش دارم. خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خسته از حادثه ها
خسته از فاصله ها
-- فهمیدیم سرطانش برگشته!
در حال پوشیدن لباس رزم هستیم، ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم!
بعضی اوقات احساس می کنم زنها ما مردا رو درک نمی کنن
بعضی اوقات حتی ما مردا یادم نمیره... برنامه جور نمیشه... برنامه جور نمیشه
انصاف نیست که توی یک ماه اخیر ما تحتم دو روز با آرامش نخورده زمین... اون دو روزم که خورده زمین نشستم پای سرور کاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار
درک نمی کنن خب
کاری ش نمیشه کرد دلبرن دیگه!
دلم هوس کرده مثل گذشته های نه چندان دور
دو تا پاکت سیگار بخرم با یه قلیون
یه ذره در حد چند گرم گل
یه ذره الکل
یه ذره ریتالین
یه ذره از هر چیزی که گذاشتم کنار دوباره بزنم برم فضا
آخ فقط یه بار دیگه
پشت سر هم سیگار بکشم تا صب
قلیون هم بین هر پاکت ضروریه
آخ آخ آخ
یه احساس خوبی هست که همیشه به من میگه موفق میشی
شاید دروغ بگه اما واقعا دروغ گوی خوبیه
چندتا قرار داد دیگه بستم و تقریبا بارم رو واسه امسال بستم
چند ماه دیگه آگهی استخدام میزنم(البته امیدوارم)
به سمت موفقیت(البته با تمام شکست هایم)!
کلا همه از باخت می ترسیم
حتی شاید به چیزای ناجور هم فک کنیم... افسرده بشیم
بله باخت ترسناکه
اما شکست مسیر پیروزیه به شرط این که بدونید به کجا می خواین برین
حتی اگه پیروز بشین ولی ندونین مسیرتون چیه ... اون پیروزی نیست!!!